به نام آنکه هر خیری را از او امید دارم
آخرین نوشته ها

دلم میخواهد حج بروم
یک_برشکتاب “بزرگ ترين غبن اين سال هاي بي نمازي از دست دادن صبح ها بوده؛ با بويش، با لطافت سرمايش، بارفت و آمد چالاک مردم.

فرصت مهیا
هوا سرد شد زینب! یک هو، بیمقدمه!آنقدر که لباس گرم بچههایمان را هنوز بیرون نیاورده بودیم.با این همه، سرمایش، حریف داغ قلبهایمان نشد. باران را

نار جهنم
نزدیک غروب شده بود اما خبری از جیکجیک گنجشکها نبود. انگار که زورشان به هوای دم کردهی تیرماه نمیرسید. حتی روی سیمهای برق هم پیدایشان

خانهی ملّی
چهارده سال از ازدواج فرانتس و سوفی میگذشت با سه بچهی قدونیمقد و چهارمی که همان روزهای اول عمرش، از دنیا خوشش نیامد و خداوند

هوای انتخابات ( دور دوم )
ز. کاظمی فخر دستم خشک شده بود. برایم سخت بود انگشتانم را تکان بدهم.حضرت دلبر میگوید: «از بس گوشی دستت گرفتی…»محل نمیگذارم؛ می دانم که

تاجر مرگ
ز . سبحانی وصیت نامهاش را پاره کرد. حسابی به کت و شلوار فرانسوی دوختش برخورده بود. آن همه پول و اعتباری که در ذهنش

قراردادهای خونین
ز. سبحانی حساب شبهایی که او را مخفی کرده بودند داشت از دستش در میرفت. روزنامهها میگفتند که فقط نُه شب از این شبها، در

دوست فلسطینی من سلام!
کوثر کاظمی فخر دوست فلسطینی من سلام!من و تو قبل از اینکه دوست باشیم به حکم مسلمانیمان، خواهریم. دیگر فرقی نمیکند نامت چه باشد! تو

حال و هوای انتخابات ( دور اول )
خانم سجادی … ما که خواندهها یادمان میرود و حتی دیدهها و شنیدهها، کاش این روزها را بنویسیم…شاید یادمان نرفت...خدا را چه دیدیم شاید تا

بزن باران
خیلی وقتست که دیگر نمینویسم.کمکم دارد باورم میشود که نباید اربعین کربلا میرفتم، این همه ناتوانی، خستگی، بیماری، سردرد…اما هر بار به خودم نهیب میزنم
داستان ما
جمعی از نویسندگانی که دوست دارند با نوشته هایشان میهمان لحظه های خلوت شما بشوند .

