
خانهی ملّی
چهارده سال از ازدواج فرانتس و سوفی میگذشت با سه بچهی قدونیمقد و چهارمی که همان روزهای اول عمرش، از دنیا خوشش نیامد و خداوند

چهارده سال از ازدواج فرانتس و سوفی میگذشت با سه بچهی قدونیمقد و چهارمی که همان روزهای اول عمرش، از دنیا خوشش نیامد و خداوند

ز. کاظمی فخر دستم خشک شده بود. برایم سخت بود انگشتانم را تکان بدهم.حضرت دلبر میگوید: «از بس گوشی دستت گرفتی…»محل نمیگذارم؛ می دانم که

ز. سبحانی حساب شبهایی که او را مخفی کرده بودند داشت از دستش در میرفت. روزنامهها میگفتند که فقط نُه شب از این شبها، در

کوثر کاظمی فخر دوست فلسطینی من سلام!من و تو قبل از اینکه دوست باشیم به حکم مسلمانیمان، خواهریم. دیگر فرقی نمیکند نامت چه باشد! تو

خانم سجادی … ما که خواندهها یادمان میرود و حتی دیدهها و شنیدهها، کاش این روزها را بنویسیم…شاید یادمان نرفت...خدا را چه دیدیم شاید تا