بخت برگشته (ز.سبحانی)
دوازده سالش بود؛ شاید هم سیزده.
عروس مردی 25 ساله شد. به یکسال نکشیده همسرش میمیرد. عدهای گفتند «بیمار بوده»؛ جمع دیگری گفتند «مسمومش کردند» و برخی هم در پستویِ ذهنشان، با خود گفتند: «این دختر شگون ندارد، پیشانی سیاهست و بخت برگشته»
دلخوشی دخترک از آن زمان به بعد جنینی بود که در وجودش رشد میکرد. اگرچه لحظات برایش تلخ بود و سخت؛
اما دیدگانش با دیدن او روشن شد. خاصیت مادری ست دیگر!
رسم روزگار فرقی به حالش نمیکند که قوی باشی و صبور، همینکه آدمیزاد باشی و داغدار، دیگر شیر مادری نمیماند که طفل شیرخوار را سیراب کند؛ شیر هم اگر باشد، به قول قدیمیها شیر مُر است و بیعافیت!
طفل را میسپارد به زنی دیگر که خوشِ روزگار باشد و پروردهی صحرا؛ ولو فرسنگها دور از او…
بعدها برای در امان ماندن از بیماریهایی که به جان شهر و دیارش افتاده، به دوری جگرگوشهاش رضایت میدهد و در نهایت وقتی کودک شش ساله شد، اجلش میرسد و چشم از این دنیا و ماجراهایش میبندد؛ یعنی درست 18 ساله شاید هم 19 ساله!
در نگاه امروز اگر بیخیال اصطلاحات کودک آزاری و جفنگیات دنیای باطل هم میشدیم، محال بود که حرف و حدیث خاله خان باجیها را چاره میکردیم.
در پس هر خانهای میشنیدیم که طفلک سیاهبخت شد، بختش شوم بود، جوان مرگ و بیوهی شوهرکش و هزاران صفتی که نمیدانم اسمش را باید غرض گذاشت یا دلسوزی و یا شاید هم مرض!
سی و چهار سال طول کشید که زمانه بگردد و بگردد تا بساط خیلی از ماهای درگوشی حرفزن را جمع کند و روسیاهی زغال را برایمان بگذارد؛
چنان که حتی قوهی ادراک عاجز بماند و فقط به «تبارک الله احسن الخالقین» لب بگشاید.
پسرک که چهل ساله شد در گوشهای از دنیا، نوری در جهان دمید که تمام پایههای کفر و باطل را لرزاند. و هنوز که هنوز است حتی با گذشت هزار و چهارصد سال میلرزاند تا ابدالدهری که عمر آدمی قد بدهد.
نشان به آن نشانی که ایدهی «حاکمیت بر جهان و بردگی غیر یهود» را با تمام 76 سال تبختر و جنایتش، در نوار غزه زمینگیر کرد. این اواخر هم، آوارگیشان را بعد از قرنها به قول ما امروزیها آپدیت شده به رخ جهانیان کشید.
کار خدا که بی حساب کتاب نیست، هست؟ به این فکر میکنم که آن دختر دوازده ساله شاید هم سیزده ساله آن هم با آن سیاهی روزهای حیاتش، با خدای احد واحد چه سر و سری داشت که اینچنین نور بطنش جهان را در بر گرفت و شد منشآ مهربانیها، منشآ خوبیها، منشآ مقابله با ظلم و ستم و هر آنچه لازمهی انسانیت است؟!
کاری به زن های بیاعتقاد ندارم اصلا طرف حرف هایم آدمهای لاقید لامذهب نیست
کمی خودمانیتر با خودمان حرف دارم
بیایید مادری را دست کم نگیریم!