میترسیم

میترسیم

می‌ترسیم. خیلی وقت است که دیگر از گفتن احساس‌مان می‌ترسیم.
از باید و نبایدهای بی‌اساس فضای مجازی که، خِرمان را می‌چسبد و ولمان نمی‌کند!

می‌ترسیم که نکند متهم به بی‌بصیرتی، عجول بودن و حتی نفهم بودن، بشویم.
جگرسوخته به تماشا نشسته‌ایم و دم نمی‌زنیم.

چقدر زشتند این روزها! آدم‌هایش هم همینطور.
آنقدر زشت که برای متهم نشدنمان باید پا روی احساساتمان بگذاریم و در هیاهوی ول‌معطل‌ها، معطل شویم.

روز و شب را سر می‌کنیم در حالی که خوب می‌دانیم از این انقلاب فقط دم زدنش را فهمیده‌ایم؛ انقلابی که برای مطالبه‌ی بدیهی‌ترین اصلش یعنی «استقلال»، کلی مصلحتِ جفت و جور شده را باید بالا و پایین کنیم…

کارمان شده تأیید و توجیه خلافِ‌اصل‌ها که
به اسم بصیرت بزک می‌شود.
دردآورتر از آن، سرخوشیم از عمل به وظیفه‌ی جهادتبیین که در خیالاتمان و نه براساس حقیقت، چارچوبش را تعریف کرده‌ایم.
جهادی که انگار کارش فقط و فقط تطهیر اشخاص و اعمالشان به هر نحو ممکن است.

اینکه از کی و کجا این رویه شروع شد را به یاد ندارم،یعنی آنقدر روی دلم مانده که دوست ندارم به نقطه‌ی شروعش فکر کنم.
تا کجا پیش می‌رود هم برایم مهم نیست؛
اما اوجش پانزده مهر به این ور است.
روزهایی که فقط اشک، دل تب دیده‌ی ما را التیام می‌بخشد و بیانیه‌ها و ژست گرفتن‌های بی‌حاصل، خش روی اعصابمان می‌شود.

و باز هم می‌ترسیم! حتی از آرزو کردن رشادت‌های مردان مجاهد یمنی!
تا مبادا بوقچی‌های این فضای بی‌صاحب به جانمان بیفتند و دوباره مکرراتی را تکرار کنند که همه‌شان را از بَریم.

خیلی وقت است که دیگر، تحلیل‌ کارشناسان به دلمان نمی‌نشیند چرا که از تحلیل آن‌ها تا واقعیت، فرسنگ‌ها فاصله‌ست.

ما همچنان می‌ترسیم حتی برای مطالبه‌ی خون پاک دلیرمردی که برای محفوظ ماندن انقلاب این سرزمین، کیلومترها آن ورتر از خط‌کشی‌های این سرزمین، جنگید. خوشابه‌حالش که عاقبت به خیر شد و این دنیای همه چی وارونه با آدم‌هایش را رها کرد. باشد که رد خونش چاره‌ی این دردها و ترس‌هایمان شود…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *