
دلم میخواهد حج بروم
یک_برشکتاب “بزرگ ترين غبن اين سال هاي بي نمازي از دست دادن صبح ها بوده؛ با بويش، با لطافت سرمايش، بارفت و آمد چالاک مردم.

یک_برشکتاب “بزرگ ترين غبن اين سال هاي بي نمازي از دست دادن صبح ها بوده؛ با بويش، با لطافت سرمايش، بارفت و آمد چالاک مردم.

ز. کاظمی فخر دستم خشک شده بود. برایم سخت بود انگشتانم را تکان بدهم.حضرت دلبر میگوید: «از بس گوشی دستت گرفتی…»محل نمیگذارم؛ می دانم که

کوثر کاظمی فخر دوست فلسطینی من سلام!من و تو قبل از اینکه دوست باشیم به حکم مسلمانیمان، خواهریم. دیگر فرقی نمیکند نامت چه باشد! تو

خانم سجادی … ما که خواندهها یادمان میرود و حتی دیدهها و شنیدهها، کاش این روزها را بنویسیم…شاید یادمان نرفت...خدا را چه دیدیم شاید تا

گوشیام خاموش میشود بی آنکه متن شعر «تلک القضیه» را پیدا کنم. یک ماهی میشود که هر وقت از دردسرهای دنیا، فارغ میشوم؛ دنبال متن این ترانه م……..

میفهممت زن.
صدای نفسنفسزدنت رو میشنوم.
آدم وقتی میترسه، نفسنفس میزنه.
تو یه عمره یه نفس راحت نکشیدی.
تو یه عمره نفس کم آوردی.
دونههای درشت عرق رو که از پشت گردنت لیز میخورن و به عبای خاکیت میرسن، میبینم.
لرز توی شونههات رو حس میکنم.