روز نوشت
زهرا سبحانی

دلم می‌خواهد حج بروم

یک_برشکتاب “بزرگ ترين غبن اين سال هاي بي نمازي از دست دادن صبح ها بوده؛ با بويش، با لطافت سرمايش، بارفت و آمد چالاک مردم.

خواندن
روایت
زهرا سبحانی

خانه‌ی ملّی

چهارده سال از ازدواج فرانتس و سوفی می‌گذشت با سه بچه‌ی قدونیم‌قد و چهارمی که همان روزهای اول عمرش، از دنیا خوشش نیامد و خداوند

خواندن
روز نوشت
زهرا سبحانی

هوای انتخابات ( دور دوم )

ز. کاظمی فخر دستم خشک شده بود. برایم سخت بود انگشتانم را تکان بدهم.حضرت دلبر می‌گوید: «از بس گوشی دستت گرفتی…»محل نمی‌گذارم؛ می دانم که

خواندن
روایت
زهرا سبحانی

تاجر مرگ

ز . سبحانی وصیت نامه‌اش را پاره کرد. حسابی به کت و شلوار فرانسوی دوختش برخورده بود. آن همه پول و اعتباری که در ذهنش

خواندن
داستان
زهرا سبحانی

قراردادهای خونین

ز. سبحانی حساب شب‌هایی که او را مخفی کرده بودند داشت از دستش در می‌رفت. روزنامه‌ها می‌گفتند که فقط نُه شب از این شب‌ها، در

خواندن
روز نوشت
زهرا سبحانی

دوست فلسطینی من سلام!

کوثر کاظمی فخر دوست فلسطینی من سلام!من و تو قبل از اینکه دوست باشیم به حکم مسلمانی‌مان، خواهریم. دیگر فرقی نمی‌کند نامت چه باشد! تو

خواندن
روز نوشت
زهرا سبحانی

حال و هوای انتخابات ( دور اول )

خانم سجادی … ما که خواند‌ه‌ها یادمان می‌رود و حتی دید‌ه‌ها و شنیده‌ها، کاش این روزها را بنویسیم…‌‌شاید یادمان نرفت.‌‌.‌‌.خدا را چه دیدیم شاید تا

خواندن
روز نوشت
زهرا سبحانی

بزن باران

خیلی وقت‌ست که دیگر نمی‌نویسم.کم‌کم دارد باورم می‌شود که نباید اربعین کربلا می‌رفتم، این همه ناتوانی، خستگی، بیماری، سردرد…اما هر بار به خودم نهیب می‌زنم

خواندن
داستان
زهرا سبحانی

سالن شماره یک

لرزش دستم بیشتر می‌شود و چشمم سیاهی می‌رود. هر لحظه خيال می‌کنم یک نفر از پشت، روپوشم را به طرف خود می‌کشد. زیر چشمی اطراف

خواندن
داستان
زهرا سبحانی

«آسفالت خونی»

دمپایی‌اش را روی آسفالت می‌کشید؛ چند وقتی می‌شد که از درد پا خوابش نمی‌برد. به انتهای کوچه نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد، صدای زد و خورد

خواندن