
دست در دست او
دستش که به دست مرد غریبه خورد حالش دگرگون شد.این مرد غریبه را قبلا جایی دیده بودکجا و کی را یادش نمیآمد. برایش عجیب بود

دستش که به دست مرد غریبه خورد حالش دگرگون شد.این مرد غریبه را قبلا جایی دیده بودکجا و کی را یادش نمیآمد. برایش عجیب بود

گوشیام خاموش میشود بی آنکه متن شعر «تلک القضیه» را پیدا کنم. یک ماهی میشود که هر وقت از دردسرهای دنیا، فارغ میشوم؛ دنبال متن این ترانه م……..

مثل برگ پاییزی روی زمین افتاد. چادرش را محکم روی سرش گرفت. نزدیکش شدم. دستهایش را گرفتم و به چشمهای ترسیدهاش زُل زدم. مردمک چشمهایش لرزید و ……

قبلیها را بایگانی کردم تا وقت و بیوقت بخوانمشان. این نوشتهها برای من حکم اسم تو را دارند. صندوقِ بایگانی این ایمیلها را با اسم «صندوق جواهر» ذخیره کردم. دوستدار تو و بچه هایت ……

پوشیهام خیس شده بود. از صورتم جدایش کردم و با دستمال جلوی جوشش اشکهایم را گرفتم. نگاهی به پرستار کردم. با یک حالت تأسف همراه با دلسوزی نگاهم میکرد. ترس و وحشت، لرزی بر بدنم نشانده بود. زیر لب استغاثه ….