داستانک
زهرا سبحانی

دستپخت

محبوبه سلیمانی:
عرق سرد روی پیشانی‌ام قل خورد. با پشت دست پاکش کردم. با لب‌ولوچه‌ی آویزان در قابلمه را گذاشتم. به محتوای قابلمه که فکر کردم، قلبم هوری پایین ریخت. قیافه‌اش که با ارفاق شبیه عدس پلو بود. البته به نظرم عدس‌هایش خیلی ریزتر از عدس پلوی مادرم بود. برای باطنش هم دلم گواه بد می‌داد. بعد از یک هفته قاچاقی غذا درست کردن مادرم برای ناهار من و اکبر، این‌بار خودم دست به‌کار شده بودم. با فکر به ساعت رسیدن اکبر، قطره‌ی عرقی از پشت کمرم رد شد….

خواندن